به یاد منیر فرمانفرمائیان؛ از میان شیشه و آینه
برترینها - مهناز براتی، روزنامهنگار: «مردهایی که با من کار میکنند، به راستی استادند... آنها در کاری که میکنند استادند، اما وقتی داستان به آفرینندگی میرسد، از پس آن برنمیآیند. آنها تنها هنرورند و نه هنرمند.»
این نقل قول از هنرمند ایرانی، منیرشاهرودی فرمانفرمائیان به دو جهت حائز اهمیت است. اول آنکه مسئله جنسیت در جامعه و معرفی زنان به عنوان جنس دوم، سد راه پیشرفت بسیاری از زنان شده است. در این وانفسا او زن هنرمندی بود که جسارتش برای پیمودن فراز و نشیب زندگی هنریاش ستودنی است. دومین نکته، اما اکتساب جایگاه «هنرمند «است. صفتی که به راحتی میتوان بر نام او اطلاق کرد. منیرشاهرودی فرمانفرمائیان نقاش و هنرمند ایرانی است.
وی در محیطی فرهنگی و هنری سالهای کودکی خود را پشت سر گذاشت. اشتغال و علاقه پدرش به طراحی فرش، ذوق هنری را در وجود وی بیدار کرد.
اواخر جنگ جهانی دوم ایران را به مقصد پاریس ترک میکند. جنگ مانع ورود او به پاریس میشود. در بمبئی خود را در یک ناو امریکایی جای میدهد و به کالیفرنیا و سپس به نیویورک میرود. منیر فرمانفرمائیان هیچگاه به پاریس نمیرود، اما مسیر هنری خود را در مرکز نیویورک ادامه میدهد.
در این ایالت به مدرسه هنری پارسونز رفت. منیر فروانفرمائیان در سالهایی به نیویورک رسید که بهروزترین جریانات هنری از پاریس -که روزی پایتخت هنری جهان محسوب میگشت-، به نیویورک منتقل شده بود.
نیویورک پایتخت مدرنیسم، پس از جنگ جهانی دوم چندین رویکرد هنری را همزمان در دل خویش جای داده بود. پاپ آرت، اپآرت، اکسپرسیونیسم انتزاعی در زمره این رویکردها قرار میگیرند.
آشنایی و دوستی منیر با لویز نِوِلسون، فرنک اِستلا، جوآن میچل، ویلیام دکونینگ و اندی وارهول در جهتگیری آثار وی به سوی هنر مدرن موثر میافتد. به گفتهی خودش: «آشنایی و دوستی با این افراد بینظیر بود. عاشق کارهایشان بودم در عین حال که خود داشتم گل نقاشی میکردم و طراح مد شده بودم، آثار مدرن آنها را به شدت دوست داشتم و میستودم.»
از میان شیشه و آینه
در سال ۱۳۳۶ به تهران بازمیگردد. این بازگشت باعث میشود که وی سرچشمه الهامات خویش را بیابد و از میراث کهن و باستانی سرزمین پدریاش، جانمایههایی را به آثارش وارد کند. در تجربه بازدید از شاهچراغ بارقههای اولیه هنری که امروز به مخاطب عرضه کردهاست، روشن میشود. وی در گفتگو با استفان بی لی درباره الهاماتش از شاهچراغ میگوید: «باروبرت موریس (Robert Morris) ودوست دخترش مارسیاحفیف (MariciaHafif) که هر دو هنرمند بودند به شیراز آمدیم. با هر دوی آنان در نیویورک آشنا شدم، پدر بزرگ مارسیا ایرانی بود، بنابراین مارسیا به ایران آمد و چند روزی در ایران با من بود و بعدا دوباره با روبرت به ایران برگشت و همه با هم به شیراز رفتیم. الهامات من به خاطر سبک معماری این مکان{شاهچراغ} در شیراز بود.
من شهرها و ایلهای زیادی را دیده ام، ولی این حرم و آیینه کاری هایش بیشترین اثر را روی من گذاشت. در حرم شاه چراغ از سقف گنبد تا دیوارها در جائی که به زمین میرسید همه پوشیده از آیینه کاری بود و این بسیار خارق العاده و زیبا بود. این واقعا برای من تکان دهنده بود. به یاد دارم که وقتی این فضا را دیدم مانند بچهای شروع به گریه کردم، به باب و مارسیا گفتم که اگر قصد دیدن این محل را دارند باید خیلی ساکت در گوشهای به مدت یک ساعت بنشینند و آرام باشند. آنها موافقت خود را اعلام کردند. در این سکوت، مشاهده گر انعکاس مردم در آیینههای سقف میشوی، مردمی که باگریه و زاری استدعای ادعیه خیر دارند. با خود فکر کردم چه جریان شگفت انگیزی. تصمیم گرفتم این حالو هوای آیینه کاری این مکان مقدس را وارد جریان روزمره زندگی مردم ایران کنم. میخواستم این آیینه کاریهای زیبا را وارد خانههای مردم کنم. چون واقعا از دیدن این آیینه کاریها لذت بردم. دوست داشتم مردم را با این عشق و زیبایی آشنا کنم و آنها راشریک این احساسات نمایم.»
پس از این تجربه آثار وی در قالب هنر مدرن و ملهم از هنرهای بصری ایران شکل تازهای به خود میگیرد. استفاده از هنر آینهکاری و نقاشی از پشت شیشه و بکارگیری المانهای تزئینات هنر ایرانی، تشخص آثار وی را در پی دارد. ردپای هندسه و اشکال هندسی و آمیختگی آن با جلوههای بصری هنر ایرانی باعث شده تا صاحبنظران جوهر اصلی آثار وی را «هندسه» بدانند.
وی در نمایشگاهاش در موزه گوگنهایم درباره آثار خود میگوید: «کار من فقط بر اساس خط و شش ضلعی است هیچ فلسفهای پشتش نیست. من فقط یک نقش شش ضلعی را روی میز میگذارم، کاغذم را روی آن میگذارم و بعد به جهات مختلف حرکت میکنم، ولی همواره بر اساس هندسه ششضلعی یا خطوط ششضلعی. این چهارچوب کار من است.»
bartarinha.ir/